یا لطیف

هفته ی پیش بود که دلم به شدت, به شدددت. (با هفت هشت تا تشدید) هوای مشهد کرده بود. از آن هوایی شدن هایی که در به در توی اینستاگرام بگردی دنبال عکس حرم و مثل تشنه ی آب ندیده از این صفحه به آن صفحه و از این لایو به آن استوری بروی بلکه دلت آرام گیرد ؛که نهه! جان دلم! این دلتنگی آب روی آتش میخواهد.

 وسط گریه ها و دلتگی ها یادم به بار  اول افتاد . که تازه درک کرده بودم امام رضای جان چه امامیست. که وقتی برگشتم. گریه امانم را بریده بود. آن هم شب ها توی خلوت. از آن ها نیستم که کسی گریه ام را دیده باشد.( جز نعم العون جان).چه شب ها که از گریه خوابم می برد. که چه؟ نمیدانم. آدم را از دریا بیندازند وسط کویر. به خودش نمیپیچد؟ ناله نمیکند؟ 

خلاصه همه ی بیتابی های و عشق من از همان زیارت شروع شد. 

هفته ی پیش بود که بینهایت تر از همیشه دلم آن گوشه ی کنار دیوار روضه ی منوره را میخواست.

حالا تو فکر کن دو روز بعدش، ناگهانی بگویند ساک جمع کن یک ساعت دیگر عازمیم. تو زبانت بند بیاید .متحیر از مهربانی حضرت. دلت بجوشد .بایستی به نماز. نفست بند بیاید. چشمانت تار شود اشک پشت اشک. نمازت بشکند. بخش زمین شوی جلوی دهانت را بگیری.زار بزنی بگویی نمیشود. آقاجانم نمیشود. نمیتوانم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لا حول و لا قوه الا بالعشق درب و پنجره سخت افزارچي karafarin.parsablog.com Denise ویستا سازه جدیدترین و آخرین اخبار دنیای گیم و سرگرمی دانلود برنامه | تکنولوژی | علمی بومرنگ